کشف های تازه =D

ساخت وبلاگ

 

اقا که خطبه محرمیت و خوند  بهش میگم راستی "ف"  تو لیسانس و فوق لیسانس دقیقا چه رشته ای خوندی؟
"ف" یه نگاه به من میکنه یه نگاه به دوربین و با تعجب میگه :یعنی تاحالا نمیدونستی؟ میگم نه دقیقا بعد دو تا رشته میگم که تفاوتش با رشته اون در حد کاشی فروش و سیب زمینی فروش بود :))))
بعد میگم اینم برا این پرسیدم که چند روز پیش ندا ازم پرسید من نمیدونستم بعد بهم گفت خنگِ ابله تو که دقیقا نمیدونی چی خونده پس چطوری داری باهاش ازدواج میکنی ؟؟؟؟
گفتم نمیدونم فکر کنم یه جادویی چیزی خونده من اصلا جز همین مشکل بینمون و محاسنش به هیچ چیز دیگه اش توجه نکردم

--------------------------------


این که خوبه یه چیز دیگه هم تعریف کنم دور هم بخندیم امشب یعنی همین الان ساعت 1 نیمه شب چهارشنبه 14 شهریور 4 شب بعد از نامزدیمون داشتیم با داداش بزرگه " ف" و میرسوندیم خونشون یه هو برگشتم گفتم راستی "ف" شغل تو دقیقا تو شرکتی که کار میکنی چیه !!!!!
داداش بزرگه برگشت یه نگاه به من کرد "ف" هم که زل زد به جاده بعد هر دوشون گفتن الان داری راست میگی ؟؟؟ گفتم خب اره مگه چیه؟ یه چیزایی میدونم اما کسی میپرسه نمیدونم شغلت دقیقا چیه فقط میدونم اونجا کار میکنی
برگشته میگه خب من که صادق بودم باهات گفتم تو کجا کار میکنم الان اعتراف میکنم که شغلم آبدارچیه
گفتم  بزن کنار داماد و پیاده کنیم این به درد ما نمیخوره نیشخند
بعد به داداشم گفتم یاد بگیر برو ببین پیش کدوم رمالی چیزی رفته دعا گرفته اینطوری عقل و دل و چشم من و جادو کرده که تنها چیزی که به چشمم اومد همون مشکل اعتقادیمون بود و بقیه رو اصلا وقت نکردم نگاه کنم که یه هفته بعد ازدواج هنوز شغلش وازش نپرسیدم نیشخند

داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول...
ما را در سایت داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha1361 بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت: 12:21