پارک بارون زده

ساخت وبلاگ

 

شب دوشنبه

بارون میزد تند و شدید ولی من عزمم و جزم کرده بودم که برم ورزش (یه پارک بزرگی هست انتهای شهرمون که شبای زوج خانوم‌ها و آقایون حدود 200 الی 300 نفر به صورت مختلط توش ورزش میکنن) خانومی که باهاش میرم و میام هم گفت که حتما میره و دوییدن زیر بارون و دوست داره. تو راه دو نفر دیگه رو هم سوار کردیم و شدیم چهار نفر تو اون بارون وحشتناک رسیدیم به پارک. من یه چتر مسخره گرفته بودم رو سرم. که فقط از خیس شدن سرم جلو گیری کنم اگر نه به محض پیاده شدن به جز سرم همه جام خیس شد :)

پارک نیمه تاریک و خلوت تو اون سیلاب بارون بی‌نظیر شده بود و البته کمی ترسناک. حدود بیست نفری اومده بودن که شروع کرده بودن به دوییدن منم برا خودم پشت سرشون راه میرفتم. همون حین زنگ زدم به «ف» که ببینم کجای پارکه که دیدم خواب بود و تازه بیدار شده. وقتی فهمید پارکم چشماش دراومده بود از تعجب (آخه به قول «ه» من خیلی اوی اویم و شرایط باید کاملا مساعد باشه تا از خونه بیام بیرون و تازه از خیسی هم متنفرم) خلاصه وقتی دید چند نفری اومدن برای دوییدن، اونم راه افتاد اومد. بهش گفتم ببینین هی شماها به من بگین اوی اوی و هوی هوی و تنبل باز من از همتون پر‌انگیزه‌ترم و وقت عمل از همه جلوتر. گفت: بله بله تو کوه میبینمت انشالا. حالا انوقت تو اون سربالایی ها ببینیم بازم از این حرفا میزنی( قیافه من تو اون لحظه  ابروابرو ) اینم از دوستان من همشون انتظارات سوپرمن و از من دارن والااااااا :)

چقدر اون شب زیر بارون راه رفتم و تو آبی که تا قوزک پا بود بالا و پایین پریدم و برای کسایی که دوسشون داشتم دعا کردم و همراه بقیه تا اونجایی که میتونستم از قطره‌های بارون پر شدم. هیچ وقت همچین خاطره‌ای از یه پارک بارون زده نداشتم همیشه این زیبایی های نفس‌گیر و تو فیلم‌ها میدیدم و هیچ تجربه لمسی ازش نداشتم، ولی الان به جرات میتونم بگم یه پارک نیمه تاریک و ساکت با درخت‌های پریشون و قطرات بی‌امان بارون یکی از زیباترین منظره‌هایی میتونه باشه که یه انسان تو زندگیش میبینه.

داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول...
ما را در سایت داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha1361 بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 17 مهر 1398 ساعت: 12:21