رها امانت‌دار

ساخت وبلاگ

غروب بود "م" زنگ زد پاشو بیا خونمون تنهام حوصله ام سر رفته. میگم باشه نیم ساعت دیگه اونجام. میگه داری میای سر راهت یه بسته سیگار هم بگیر. می گم تو این دوتا کوچه بین خونه هامون جدیدا سوپری وا شده که من خبر ندارم؟ میگه: نه راست میگی. باشه پس اون یه دونه سیگاری که بهت دادم و وردار بیار.ابرو

 

غروب رفتیم بیرون. یه بسته سیگار برای خودش خرید و بعد چند تاشو از تو پاکت در آورد و گرفت سمتم. یه نگاهی به سیگارا کردم و گفتم: هووو چه خبره؟ من همون یه دونه برام کافیه. گفت: اینارو ندادم برای خودت. گفتم: پیشت باشه باز شاید یه وقت تنگ لازمم بشه. بیزحمت یکی بیاد فک من و از رو زمین جمع کنه برگردونه سرجاش.

خدایش این مملکته، این دوسته، این زندگیه من دارم!!!

شما هم تعارف نکن آدرست و بده.

 

بعدا نوشت:

نه من سیگار نمیکشم. فقط یه بار امتحان کردم. ولی از بوی توتونش قبل از سوختن خیلی خوشم میاد. برای همین یه دونه تو کیفم دارم و گاهی بوش میکنم.

 

+نوشته شده در  یکشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۹ساعت 10:44&nbsp توسط رها  | 

داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول...
ما را در سایت داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha1361 بازدید : 122 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1396 ساعت: 20:08