داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول

ساخت وبلاگ

 

داداش کوچیکه می‌ترسه اسکناس کهنه به راننده تاکسی بده. چرا؟ چون ممکنه راننده تاکسی زبونم لال بهش بگه هی پسر چرا پولت اینقدر کهنه است و یا  به خاطر همچین جسارتی گردنش و بزنه. به خاطر همین مسئله، صبح موقع مدرسه رفتن ِ ایشون، همه باید از خواب بیدار شن و شاهد مشاجره‌ی همیشگی اون و مامان بیچاره باشن. که من این پول و نمی خوام این خیلی کهنه است، این گوشه‌اش کنده شده است، این و که دیگه اصلا نمی خوام، این چسب زده است.

و هر روز صبح همین بساط بود تا اینکه مامان فکری به ذهنش رسید. زنگ زد به پسر خاله‌ام که کارمند بانکه و ازش خواست تا مقداری اسکناس نو و تا نشده براش بیاره.

با فکر خوب مامان همه چیز به روال روزهای تعطیل برگشت و صدای این بچه هم  خاموش شد و ما هم  مشغول لذت بردن از خواب صبح‌مون شدیم که دیروز باز از صدای این بچه که هیچ کدوم از ساکنین این کره خاکی نمی‌شنونش الا مای بدبخت از خواب پریدیم. به زور از رختخواب بلند شدم و کورمال، کورمال رفتم سمت آشپزخونه تا ببینم باز چی شده که صدای این عزرائیل، خونه رو ورداشته؟ که دیدم بله وایساده روبروی مامان با اون قد 2/5 متریش و داره میگه من این پولا رو نمی‌خوام یه پول دیگه بده من ببرم. فکر کردم چون خواب آلود هستم دارم اشتباهی می‌شنوم. گفتم: تو الان چی گفتی؟ گفت: هیچی، می‌گم: من پول نو نمی‌خوام. گفتم: ببخشید اینا که نه چسب دارن نه پاره‌ان، نه کهنه. چه مرگشونه که نمی‌بری.

برگشته صاف صاف تو چشمای من نگاه می‌کنه می‌گه: من اینا رو نمی‌خوام. اینا خیلی نو هستن. ممکنه رانننده تاکسی‌ها فکر کنن دارم پول تقلبی بهشون می‌دم.

یعنی یه دوربین می خواستم به جای زل زدن بهش با کله برم توش

 

+نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم آذر ۱۳۸۹ساعت 14:55&nbsp توسط رها  | 

داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول...
ما را در سایت داداش کوچیکه و معضلی به اسم پول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raha1361 بازدید : 157 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1396 ساعت: 20:08